درد دلی با فر دوسی

به خوردی پول توجیبی نبودم        

گهی گر بود هم جیبی نبودم

نه سرگرمی نه والیبال وشطرنج    

به بازی می گرفتندم غم و رنج

مرا از جنس لَته بود گویی

بُدی یک من چو تر می شد تو گویی

گروهی حمله می کردیم بر توپ

چو سنگین بود مثل گُلَه ی توپ

برای این که گویم سرخ رویم       

سه تا سیلی زدم روزی به رویم

یکی صبح و یکی ظهر و یکی شام

برای این که گویم خورده ام شام

همان سالی که می شد نفت ملی     

ز هر جا می نمودی غم تجلی

گذشت آن سال ها غم سر نیامد      

صدایی از کسی هم در نیامد

یکی از سال ها در اول مهر  

نبود اوضاع چندان بر سر مهر

دبیرستان گرفتی پول لوسی          

به نام نازنین استاد طوسی

که شد سر بار بر شهریه آن سال

گرفت از اولیاء و بچه ها حال

گمان کردیم شاعر ورشکسته ا ست  

ز شاه غزنوی وامی گرفته است

و شه خواهد گذارد چک به اجراء

همی ترسند مشت او شود وا  

سپس معلوم شد از روی اسناد       

هدف بوده مرمت قبر استاد

به فر هنگ و هنر از بهر ترمیم   

  نمودم پول کفش خویش تقدیم

چه فکر بکری آقایان نمودند         

که کفش از پای شاگردی ربودند

زمستان پاره کفشم بود پر آب        

یقین دارم نکرده خواب استاد

ز نفت ملی ار بهره نبردم            

ز شیر باغ ملی آب خوردم

زپایم گر که کفشم را ربودند         

به پایم کفش ملی را نمودند

نشد این خاطره هر گز فراموش     

مگر گاهی که بنده رفتم از هوش

بود رنج ابو القاسم به سی سال       

بسی کم تر زرنج بنده آن سال

نبودی شاعر شیرازی افسوس        

نصیحت می نمودی شاعر طوس

ندادی سکه های نقره یک جا        

نگه می داشت قدری بهر فردا

نمی خورد از دهان او بر آید        

سپس از ضعف جان او بر آید

که طولانی حسابی باز کردی        

سپس بر کل عالم ناز کردی

که بعد از قرن ها ازسال مرگش    

نگیرند از جوانی پول کفشش

بزن توریست بر قبرش یکی مشت    

بگو که درد بی کفشی مرا کشت

اگر چه مَنترم کردند و ناشاد         

(رها) بخشید کفشش را به استاد

 

علی میرزائی(رها)


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Elis کیک و شیرینی ROOSHNA Jhon Rachel اصول نگهداری قناری دلبرانه ❤❤ Cassie