اشعار علی میرزائی



دل خوش خیال

دل من هنوز شوری ز تو یادگار دارد

نه رهی به کویت اما، نه ره ِدیار دارد

شب دل سحر ندارد ،غم دل اثر ندارد

که هزار درد جانکاه ز روزگار دارد

به جوانیم ندیدم اثری ز شادکامی

دل بی نصیب من بین که هوای یار دارد

همه عمر من خزان بود ز درد نامرادی

مگر این چنین خزانی ز پیش بهار دارد

هوس دیار و یارم به سرم زده دو باره

دل خوش خیال من بین که چه انتظار دارد

دل پاره پاره از عشق، رفو نمی پذیرد

که دل"رها" نه یک زخم، که صد هزار دارد

علی میرزائی "رها"  


دل ز درد نالیده

عاشقم بر پری رخی زیبا، اشک چشمم ز گریه خشکیده
عمر من رفت عشق او در دل، روز و شب دل ز درد نالیده

گشتم آواره از دیار و وطن، نیست در دل هوای باغ و چمن
سر من زیر پر به کنج قفس، مانده از عشق یار نادیده

گر که او را ببینم از نزدیک، روز گردد مرا،شب تاریک
گر زمستان بود بهار شود، عالمم را خدای بخشیده

تا نشانی از او گهی دیدم، از غمش مثل بید لرزیدم
بغض بر من گرفت راه نفس، دود آهم به سینه پیچیده

روزگارم که روزگار نبود، در دلم اندکی قرار نبود
شدم آوار، مثل "بم" یک شب، جسم و جانم به خویش لرزیده

چون "حلب"چار سال بمباران، بد تر از بم اگر شدم ویران
زیر خاک "حلب"،"یمن"،"موصل"، زن و کودک و مرد خوابیده

آدمیت نمانده روی زمین، همه جا پر شده ز نفرت و کین
این چنین روزگار وانفسا، تا کنون کس ندیده نشنیده

مثل بم ای "رها" شدی ویران، زیر بار غمی تو سرگردان
دیر شد تا تو را نجات دهند، آسمان گاه بر تو باریده

علی میرزائی"رها" 


دل ماتم زده

کو دلی تا که به دلدار دگر بسپارم

حالتی کو که به کویت قدمی بگذارم

به سر موی تو سوگند که ای باغ امید

من ماتم زده از دور و زمان بیزارم

حسرت روی شد تو همدم شب های فراق

به جنون می کشد از دست تو آخر کارم

با نسیم سحری تا دهمت پبغامی

چشم بر کوی تو با مرغ سحر بیدارم

این پریشانی من کی سر و سامان گیرد

ای خدا گر نگشایی گرهی از کارم

اشک و دردو غم و آه هر شبه مهمان منند

تا سحر همدل خود این همه مهمان دارم

دل ز جان شسته (رها) در ره تو یاس سفید

تا که باشد چو تویی ای  مه من دلدارم

علی میرزائی(رها)


دل بسته به مشهد

دل بسته به مشهد و گهی بسته به طوسم

یک بار ندیدی تو چناران شدنم را

دور است شمال از من و در دل هوسی نیست

با این که دلم پَر زده گرگان شدنم را

بس زیره ی کرمان به غذایم زده ایام

حس می کنم از عطر تو کرمان شدنم را

دارم به دل از کودکیم مهر رضا را

گر فخر بزرگی است خراسان شدنم را

آموختم این نکته ز فردوسی طوسی

تبریک بگویم به دل ایران شدنم را

هر جای وطن بهر "رها"مثل بهشت است

سر تا سر آن باد گلستان شدنم را

علی میرزائی"رها"  


دل بریده ام

تا که تو را به بوستان یاس سفید دیده ام

ترک دیار کرده ام از همه دل بریده ام

شب به سحر نخفته ام درد به دل نهفته ام

شاهد ادعای من جان به لب رسیده ام

جای تو بزم دیگران شب من و خیل اختران

روز، من از فراق تو بال به سر کشیده ام

ترس ز بیم آبرو بغض تو مانده در گلو

شهد لبت ز دیگران زهر غمت چشیده ام

ناز تو را خرم به جان درد و غمت به دل نهان

اول آشنائیت با دل و جان خریده ام

گر نشدی تو قسمتم شبنم و اشک حسرتم

دل خوشم ای "رها" که از چشم تو من چکیده ام

علی میرزائی "رها"  


دل از جان سیر شد مارا

زخیل این ریاکاران دل از جان سیر شد مارا

به نام این و آن خوردند تا دل پیر شد مارا

به دنبال زر و زورند و عاری از خردمندی

ز  باطل هم سخن گفتند حق تفسیر شد مارا

اگر با آستین کهنه چون سعدی سخن گفتیم

از آن شیخ اجل هم طعنه ها تقریر شد مارا

به صبح خویش می سوزم به شام خویش می سازم

به عمری سوختن با ساختن تقدیر شد مارا

زبان ها بسته از گفتار و دل ها خسته از دیدار

به صد ها رشته گویی دست و پا زنجیر شد مارا

خدایا زندگی مشکل بود با این ریاکاران

زهی منت نصیب این قلب بی تزویر شد مارا

ازین نامردمی ها بغض سنگینی به دل دارم

اجل یک گوشه ی چشمی که نوبت دیر شد مارا

(رها)دنیا همین بوده است بهتر هم نخواهد شد

نمی دانم که نفرین که دامن گیر شد مارا

علی میرزائی "رها"


دل ز درد نالیده

عاشقم بر پری رخی زیبا، اشک چشمم ز گریه خشکیده
عمر من رفت عشق او در دل، روز و شب دل ز درد نالیده

گشتم آواره از دیار و وطن، نیست در دل هوای باغ و چمن
سر من زیر پر به کنج قفس، مانده از عشق یار نادیده

گر که او را ببینم از نزدیک، روز گردد مرا،شب تاریک
گر زمستان بود بهار شود، عالمم را خدای بخشیده

تا نشانی از او گهی دیدم، از غمش مثل بید لرزیدم
بغض بر من گرفت راه نفس، دود آهم به سینه پیچیده

روزگارم که روزگار نبود، در دلم اندکی قرار نبود
شدم آوار، مثل "بم" یک شب، جسم و جانم به خویش لرزیده

چون "حلب"چار سال بمباران، بد تر از بم اگر شدم ویران
زیر خاک "حلب"،"یمن"،"موصل"، زن و کودک و مرد خوابیده

آدمیت نمانده روی زمین، همه جا پر شده ز نفرت و کین
این چنین روزگار وانفسا، تا کنون کس ندیده نشنیده

مثل بم ای "رها" شدی ویران، زیر بار غمی تو سرگردان
دیر شد تا تو را نجات دهند، آسمان گاه بر تو باریده

علی میرزائی"رها" 


دل خوش خیال

دل من هنوز شوری ز تو یادگار دارد

نه رهی به کویت اما، نه ره ِدیار دارد

شب دل سحر ندارد ،غم دل اثر ندارد

که هزار درد جانکاه ز روزگار دارد

به جوانیم ندیدم اثری ز شادکامی

دل بی نصیب من بین که هوای یار دارد

همه عمر من خزان بود ز درد نامرادی

مگر این چنین خزانی ز پیش بهار دارد

هوس دیار و یارم به سرم زده دو باره

دل خوش خیال من بین که چه انتظار دارد

دل پاره پاره از عشق، رفو نمی پذیرد

که دل"رها" نه یک زخم، که صد هزار دارد

علی میرزائی "رها"  


دل بسته به مشهد

دل بسته به مشهد و گهی بسته به طوسم

یک بار ندیدی تو چناران شدنم را

دور است شمال از من و در دل هوسی نیست

با این که دلم پَر زده گرگان شدنم را

بس زیره ی کرمان به غذایم زده ایام

حس می کنم از عطر تو کرمان شدنم را

دارم به دل از کودکیم مهر رضا را

گر فخر بزرگی است خراسان شدنم را

آموختم این نکته ز فردوسی طوسی

تبریک بگویم به دل ایران شدنم را

هر جای وطن بهر "رها"مثل بهشت است

سر تا سر آن باد گلستان شدنم را

علی میرزائی"رها"  

دست مرا بگیر

در دل نمانده صبر و قرار و توان بیا

داروی ِدرد عاشق بی خانمان بیا

از باغ رفته ای و به خاکم نشانده ای

برگرد، دور از نظرِ باغبان بیا

یاس سفید، منتظرم تا ببینمت

دیگر مگو چنین شد و یا آن چنان بیا

در شهر خود غریبم و بی نام و بی نشان

داری اگر نشانی ِاین بی نشان بیا

دست مرا بگیر که از دست رفته ام

چشمم به راه تُست بیا ناگهان بیا

ترسم که بر ملا شود این عشق آتشین

عشقی که داشتیم ز مردم نهان بیا

بگذاشتم من آدم و عالم به خاکیان

بار سفر چو بستم ازین خاکدان بیا

دارد (رها) امید به دیدار واپسین

دیگر نه الفتی به زمین و زمان بیا

علی میرزائی(رها)  


دقیقه ی نود

نجوای برگ های خزان دیده با نسیم

با گوشم آشناست که عمری خزانیم

گشتم جدا ز شاخه در آغاز غنچگی

خیری ندیده ام ز بهار جوانیم

بودم چمن برای جوانان کشورم

سهمی نه از چمن نه ز جام جهانیم

دامن کشان رسیده ام اکنون به قله ای

موسی صفت نظاره کنم تا شبانیم

در چارچوب صحنه ی شطرنج زندگی

بودم پیاده ای که نبودی نشانیم

تیپا چو سنگ خور ده ام از شاه و از وزیر

ای اسب همتی که به ساحل رسانیم

دیگر نمانده پنجره ای باز رو به من

غیر از دقیقه ی نود زندگانیم

دارد (رها) امید چو بازی تمام شد

دست مرا بگیری و از در نرانیم

علی میرزائی (رها)


دل از جان سیر شد مارا

زخیل این ریاکاران دل از جان سیر شد مارا

به نام این و آن خوردند تا دل پیر شد مارا

به دنبال زر و زورند و عاری از خردمندی

ز  باطل هم سخن گفتند حق تفسیر شد مارا

اگر با آستین کهنه چون سعدی سخن گفتیم

از آن شیخ اجل هم طعنه ها تقریر شد مارا

به صبح خویش می سوزم به شام خویش می سازم

به عمری سوختن با ساختن تقدیر شد مارا

زبان ها بسته از گفتار و دل ها خسته از دیدار

به صد ها رشته گویی دست و پا زنجیر شد مارا

خدایا زندگی مشکل بود با این ریاکاران

زهی منت نصیب این قلب بی تزویر شد مارا

ازین نامردمی ها بغض سنگینی به دل دارم

اجل یک گوشه ی چشمی که نوبت دیر شد مارا

(رها)دنیا همین بوده است بهتر هم نخواهد شد

نمی دانم که نفرین که دامن گیر شد مارا

علی میرزائی 


دریای بی ساحل

نَزَد هرگز وفا داری در غم خانه ی ما را

نمی دانند مه رویان ره کاشانه ی مارا

گهی گر آشنایی دیر آمد زود ترکم کرد

چو دید افسردگی های دل دیوانه ی ما را

شدم تا غرق بحر عشق تو ساحل زیادم رفت

تو هم از یاد بردی نازنین افسانه ی مارا

زدم بس دست و پا عمری در این دریای بی ساحل

شکست امواج غم هایت عزیزم شانه ی مارا

کنون زنجیر تقدیرم گره خورده است با مویت

بیا تجدید کن گاهی تو آب و دانه ی ما را

(رها)افتاده ام دور از دیار و یار در غربت

کسی جز غم نمی گیرد سراغ خانه ی مارا

علی میرزائی(رها) 


دریای مجازی

با یک نگهت صید تو افتاد ز رفتار

در حلقه ی یک موی تو  صد پای گرفتار

در خواب خوشی ای مه سیمین بدن اما

شب تا به سحر من زغم عشق تو بیدار

مانند اناری که خدا هدیه فرستاد

هر دانه ی تو شافی صد ها دل بیمار

با آمدن و رفتنت ای سرو خرامان

شوقی به سر آید و به دل حسرت بسیار

بنگر تو پریوار به دریای مجازی

بس قایق وامانده بر امواج ز رفتار

صد لیک و کامنت برایت بگذارند

شاهانه گذاری تو به دل حسرت دیدار

طبعم بود آماده و این قافیه هم باز

کافی است(رها) موعظه بر مردم هشیار

علی میرزائی(رها)


درد دلی با فر دوسی

به خوردی پول توجیبی نبودم        

گهی گر بود هم جیبی نبودم

نه سرگرمی نه والیبال وشطرنج    

به بازی می گرفتندم غم و رنج

مرا از جنس لَته بود گویی

بُدی یک من چو تر می شد تو گویی

گروهی حمله می کردیم بر توپ

چو سنگین بود مثل گُلَه ی توپ

برای این که گویم سرخ رویم       

سه تا سیلی زدم روزی به رویم

یکی صبح و یکی ظهر و یکی شام

برای این که گویم خورده ام شام

همان سالی که می شد نفت ملی     

ز هر جا می نمودی غم تجلی

گذشت آن سال ها غم سر نیامد      

صدایی از کسی هم در نیامد

یکی از سال ها در اول مهر  

نبود اوضاع چندان بر سر مهر

دبیرستان گرفتی پول لوسی          

به نام نازنین استاد طوسی

که شد سر بار بر شهریه آن سال

گرفت از اولیاء و بچه ها حال

گمان کردیم شاعر ورشکسته ا ست  

ز شاه غزنوی وامی گرفته است

و شه خواهد گذارد چک به اجراء

همی ترسند مشت او شود وا  

سپس معلوم شد از روی اسناد       

هدف بوده مرمت قبر استاد

به فر هنگ و هنر از بهر ترمیم   

  نمودم پول کفش خویش تقدیم

چه فکر بکری آقایان نمودند         

که کفش از پای شاگردی ربودند

زمستان پاره کفشم بود پر آب        

یقین دارم نکرده خواب استاد

ز نفت ملی ار بهره نبردم            

ز شیر باغ ملی آب خوردم

زپایم گر که کفشم را ربودند         

به پایم کفش ملی را نمودند

نشد این خاطره هر گز فراموش     

مگر گاهی که بنده رفتم از هوش

بود رنج ابو القاسم به سی سال       

بسی کم تر زرنج بنده آن سال

نبودی شاعر شیرازی افسوس        

نصیحت می نمودی شاعر طوس

ندادی سکه های نقره یک جا        

نگه می داشت قدری بهر فردا

نمی خورد از دهان او بر آید        

سپس از ضعف جان او بر آید

که طولانی حسابی باز کردی        

سپس بر کل عالم ناز کردی

که بعد از قرن ها ازسال مرگش    

نگیرند از جوانی پول کفشش

بزن توریست بر قبرش یکی مشت    

بگو که درد بی کفشی مرا کشت

اگر چه مَنترم کردند و ناشاد         

(رها) بخشید کفشش را به استاد

 

علی میرزائی(رها)


درد سر کم می کنم

شادیت را چند روزی گر که ماتم می کنم

می روم امروز و فردا درد سر کم می کنم

گریه ی نیم شبی ،با ناله ی صبحی جدا،

داشتم ،این هر دو را هر شام با هم می کنم

ناز می کردم به شبنم با غرور از عشق تو

خوار گشتم نزد خاری، ترک شبنم می کنم

صبر کردم نازنین شب های هجران تو را

نا امیدم،زندگی با کوهی از غم می کنم

چشم من از تو نشد سیر و دل از جان سیر شد

بعد از این در و غمت همراز و همدم می کنم

ترک تو آسان نباشد یاس خوش بوی سفید

تا نیازارم تو را پس ترک عالم می کنم

بی تو شادی بر نمی تابد دل دیوانه ام

کل ِ ماه و سال را بر خود محرم می کنم

ای "رها"بود آرزو ها این دو روز زندگی

جای پای رفتنم امروز محکم می کنم

علی میرزائی"رها"   


درغم استاد کسایی

ای نی نواز کشور ایران کسایی جان

تاج هنر را گوهر تابان کسایی جان

پر محتوا، کم ادعا بین هنرمندان

بودی نماد و اسوه ی انسان کسایی جان

عمر گران خویش را صرف هنر کردی

سر خم نکردی پیش این وآن کسایی جان

در خانه ات بودی تو شمع محفل یاران

از هر دیاری داشتی مهمان کسایی جان

هر نی نوازی کو در ایران صاحب نام است

پرورده ای اورا تو در دامان کسایی جان

دانش سرای آدمیت شد سرای تو

با آن سه تارو نای آن عرفان کسایی جان

دراصفهان ماندی صفای شهر خود بودی

حب وطن بودی تورا زیمان کسایی جان

زاینده رود اصفهان با رفتنت خشکید

دیگر نمی جنبد مَنار اسان کسایی جان

نقش جهان بی تو ندارد رونقی دیگر

با چل ستون شد بی ستون ایوان کسایی جان

نصف جهان دارد ترا چون جان در آغوشش

کل جهان در ماتمت گریان کسایی جان

بی ناله ی جا نسوز نایت ای مه خوبان

باشد ( رها ) را هر کجا زندان کسایی جان

علی میر زایی 26/3/1391


درمانی نمی ماند

مرا صبرو قراری بی تو می دانی نمی ماند

اگر در سینه ام جز آه سوزانی نمی ماند

مکن عیبم پریشان حالی و بی خانمانی را

برای خانه بر دوشان که سامانی نمی ماند

مرا امروز و فردا وعده دادی عمر من طی شد

برای دیدن تو وقت چندانی نمی ماند

بهار من خزان بگذشت تابستان از آن بد تر

خزان دیده گلی را شوق بارانی نمی ماند

علاج درد عاشق وصل معشوق است می دانی

برای رانده از کوی تو درمانی نمی ماند

تو مضمون غزل های منی یاس سفید من

"رها" را بی تو می دانی که دیوانی  نمی ماند

علی میرزائی"رها"  


  داد هم نوعان ما

آن چه بر ما در زمین از خیر و از شر می رود

کی ز دست نا مسلمانان کافر می رود

حاصل رفتار ظلم آلود ما باعث شده

داد هم نوعان ما تا دب اکبر می رود

نیست امیدی که تا سامان بگیرد کار ما

تا که انصاف و عدالت نا برابر می رود

نیست امیدی به پایان مصیبت های ما

عمر ما بیهوده از کف دست آخر می رود

کوهی از غم پیش روداریم ویک پا در هوا

ای "رها"صبر خدا هم عاقبت سر می رود

علی میرزائی "رها"ا"


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

Kristi کتابخانه عمومی الغدیر Jackie اشعار رز MUSIC.VIDEO دوش هوا- قيمت پرده هوا- خريد پرده هوا کلینیک پوست و مو مارال شهناز آهنگ سورا کلیپ بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.